جدول جو
جدول جو

معنی دائم الخمر - جستجوی لغت در جدول جو

دائم الخمر
آنکه پیوسته شراب بخورد و همیشه مست باشد، همیشه مست
تصویری از دائم الخمر
تصویر دائم الخمر
فرهنگ فارسی عمید
دائم الخمر
(ءِ مُلْ خَ)
سکیر. همیشه مست. سکور. که پیوسته شراب خورد. مستلج. مدمن. آنکه همیشه شراب و می نوشد. (آنندراج). خمّیر، که پیوسته مست باشد
لغت نامه دهخدا
دائم الخمر
همیشه مست هماره مست آنکه پیوسته خمر نوشد آنکه معتاد بنوشیدن شراب و نوشابه های دیگر الکلی باشد مدمن. یا دائم الخمری. خمر نوشی مداوم ادمان
فرهنگ لغت هوشیار
دائم الخمر
((ئِ مُ ل خَ))
الکلی، معتاد به شراب یا هر نوشابه الکلی دیگر
تصویری از دائم الخمر
تصویر دائم الخمر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دائم السفر
تصویر دائم السفر
آنکه همیشه در سفر باشد
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ مُلْ خَ)
عمل دائم الخمر. ادمان. مستی پیوسته. شراب خواری مداوم. مستی مستدام
لغت نامه دهخدا
(یِ مُلْ خَ)
باده پرست. همیشه مست. مست مدام. پیوسته مست. دائم الخمر. سکیر. سکور. که پیوسته شراب خورد. رجوع به دائم الخمر شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ مُلْ مَ رَ)
آنکه همواره مریض و بیمار باشد. (آنندراج). پیوسته بیمار. که هماره با درد بود. مطلی، دائم المرض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ مُسْ سَ فَ)
مسفار، قلقال، که پیوسته در سفر باشد، (در اصطلاح فقه) از عناوین مستثنی شدۀ از حکم وجوب قصر (نماز)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دایم الخمر
تصویر دایم الخمر
مست مدام، همیشه مست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائم المرض
تصویر دائم المرض
کسی که پیوسته بیمار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائم السفر
تصویر دائم السفر
آنکه پیوسته سفر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایم الخمر
تصویر دایم الخمر
((یِ مُ لْ خَ))
آن که معتاد به نوشیدن الکل باشد، مدمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایم الخمر
تصویر دایم الخمر
می خواره
فرهنگ واژه فارسی سره